جدول جو
جدول جو

معنی پیش فرض کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پیش فرض کردن
تقصيرٌ
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به عربی
پیش فرض کردن
Default
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پیش فرض کردن
par défaut
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پیش فرض کردن
predefinire
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پیش فرض کردن
ডিফল্ট সেট করা
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
پیش فرض کردن
voreingestellt
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
پیش فرض کردن
встановити за замовчуванням
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پیش فرض کردن
ustawić domyślnie
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
پیش فرض کردن
默认
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به چینی
پیش فرض کردن
padrão estabelecer
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پیش فرض کردن
پیش فرض کرنا
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به اردو
پیش فرض کردن
varsayılan yapmak
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پیش فرض کردن
kuweka chaguo-msingi
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پیش فرض کردن
predeterminar
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پیش فرض کردن
기본값 설정하다
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
پیش فرض کردن
デフォルト設定する
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پیش فرض کردن
по умолчанию
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به روسی
پیش فرض کردن
डिफॉल्ट करना
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به هندی
پیش فرض کردن
mengatur default
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پیش فرض کردن
ตั้งค่าตามค่าเริ่มต้น
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
پیش فرض کردن
standaard instellen
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
پیش فرض کردن
להגדיר ברירת מחדל
تصویری از پیش فرض کردن
تصویر پیش فرض کردن
دیکشنری فارسی به عبری

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ)
پیش کردن. در پیش کردن. جلو انداختن:
او چو خاشاک سایه پرورده
سیلش از کوه پیش در کرده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هََ عْ عَ)
پیش فروختن. فروختن پیش از مهیا شدن و حاضر آمدن مال یاغله. بها ستدن قبل از فرا رسیدن و آماده شدن جنس
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیش خر کردن
تصویر پیش خر کردن
خریدن پیش از موعد ابتیاع کردن قبل از فرا رسیدن هنگام معهود آن
فرهنگ لغت هوشیار
بجلو انداختنراندن بجانب مقابل (مثل راندن مواشی و دواب وامتعه و غیره) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار. (فرخی) -2 چهار چوب پیوست جانب خارجی در یک لتی بهم آوردن دو لنگه در بستن فراز کردن: (لیث)، . . بمسجد آدینه شد و
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش فروش کردن
تصویر پیش فروش کردن
فروختن قبل از مهیا شدن مال یا غله
فرهنگ لغت هوشیار
پیش فرض کردن، فرض
دیکشنری اردو به فارسی